نوشِ نگاهت
تو رفتي کفر گفتم چون که ايماني نمي ماند
خدايِ خوب من بعد از تو شيطاني نمي ماند
پي تو نه! پي يک رد پا دنبال خود گشتم
دريغا ! جستجو کردم ، خياباني نمي ماند
براي لمس اين احساس بايد مثل من باشي
ببين! نوشِ نگاهت، از تنم جاني نمي ماند .
سکوت عاصي ام را مي چلانم در خفاي خود
چنان حبسم به غوغايت که زنداني نمي ماند
صداي تيک تاک ساعت و جولان ياد تو
دگر چيزي ازين تن خسته! مي داني؟ نمي ماند.!
#سميه_تقوي(پرنده شرقي)